شیوههای مختلفی برای مدیتشین وجود دارد. این تکنیکها باعث میشود از همان ابتدای مسیر سردرگم نباشیم. مطلع نبودن از آنها مسیری را که باید برای رسیدن به مقصد طی کنیم طولانی خواهد کرد. با کمک یک استاد و این تکنیکها هم در زمان و هم در انرژی صرفه جویی خواهیم کرد و میتوانیم این مسیر طولانی را در زمانی کوتاهتری طی کنیم. این تکنیکها توسط یک نفر پایهگذاری نشدهاند بلکه به مرور زمان و توسط افراد مختلف کشف و کامل شدهاند.همه ما به مقصد خواهیم رسید دیر یا زود. همین که طالب طی کردن این مسیر شدهایم یعنی در مسیر قرار گرفتهایم.
تمامی تکنیکها میتوانند ما را کمک کنند ولی آنها خود مدیتیشن نیستند. یکی از اساتیدم میگفت اینها در واقع تیری هستند که در تاریکی میاندازیم. وقتی روزی، لحظهای متوجه شدیم در حال انجام کاری هستیم ولی تنها نظاره گر هستیم یعنی به مقصد رسیدهایم. روزی موقع انجام مدیتشن خود را میبینیم که در حال انجام آن هستیم. ساکت و آرام .
تنها در آن لحظه است که مدیتیشن واقعی اتفاق افتاده است.
در آن لحظه آن تکنیک خاص نه مانع ما است و نه کمک کننده ولی میتوانیم اگر به آن علاقه داریم آن را دوباره استفاده کنیم. تکنیک در واقع تمرینی بوده برای قرار گرفتن در مدیتیشن ولی دیگر به آن نیاز نداریم. چون مدیتیشن واقعی اتفاق افتاده است.
مراقبه کردن یعنی نظاره گر بودن. خود مدتیشن هیچ وقت و به هیچوجه در یک تکنیک خاص نیست.
خوب ممکن است سوال شود که دلیل وجود تکنیک های مختلف و توصیه به انجام آنها چیست؟
مدیتیشن یک درک و آگاهی بالا است که در همه ما وجود دارد. ولی برای رسیدن به آن مسیری طولانی در پیش داریم. به دلیل عملکرد ذهنمان دسترسی به این آگاهی نیازمند طی کردن مسیری است. در واقع تکنیکهای مختلف پلی بر روی این شکاف میشوند.
در ابتدا این تکنیکها را مدیتیشن مینامیم ولی در پایان مسخره هستند زیرا دیگر آنها مدیتیشن نیستند.
اشو میگوید: مدیتیشن کیفیتی از کامل بودن است و با هیچ چیزی هیچ کاری ندارد.
سوالی دیگر ممکن است مطرح شود. کی ما باید تکنیکهای مدیتیشن را رها کنیم؟
تمام اساتید این راه در این نکته با هم توافق نظر دارند که بهتر است هر چه زودتر تکنیکهای مدیتشن را رها کنیم.
بودا داستانی را برای شاگردانش اینطور تعریف میکند:
روزی پنج احمق از روستایی میگذشتند که بر دوش خود قایقی حمل میکردند. قایق آنقدر بزرگ بود که زیر بار آن خسته شده بودند. اهالی روستا با تعجب از آنها دلیل حمل این قایق را پرسیدند. آنها هم در پاسخ گفتند: ما نمیتوانیم این قایق را ترک کنیم زیرا ما را از یک طرف رودخانه به طرف دیگر برده است. چگونه آن را ترک کنیم؟ اگر وجود نداشت ما هیچ وقت نمیتوانستیم اینطرف رودخانه گذر باشیم و برای همیشه همانطرف میماندیم. برای قدردانی است که هر جا میرویم آن را با خود میبریم.ما به این قایق مدیونیم.
ما هم اگر تکنیکهای مدیتشن را تا آخر عمر به دوش بکشیم کار درستی نکردهایم. تکنیکها ابزاری هستند که ما را به هدف برسانند. وقتی به هدف رسیدیم باید آن را کنار بگذاریم.
در مدیتیشن لحظهای رخ میدهد که خودمان را در آرامش و سرور مییابیم ولی در لحظه بعد از آن حس ناب خبری نیست، یا ذهن سوار بر اسب چموش در جستجوی این آرامش است و یا ذهن چسبناک دوباره با امیال و آرزوها راه باز میکند. این لحظه شیرین در ابتدا کوتاه است. نگران نباشیم. این تجربه را میتوانیم با بودن در مسیر طولانیتر کنیم. به تدریج و با ممارست در راه برای همیشه در سرور و آرامش مستقر خواهیم شد.
تا قبل از رسیدن به این حالت باید از تکنیکهای مدیتیشن بهره ببریم و آنها را ترک نکنیم. در توصیف این لحظه مطالب بسیاری گفتهاند. این لحظه را اشو اینطور تعبیر میکند: لحظهای که ابرهای تیره کنار میروند و خورشید پرفروغتر از همیشه میتابد. نسیم میشویم و به دنیای دیگری سفر میکنیم.
من اینطور توصیفش میکنم:
لقب “ترین” بودن را میتوان به این لحظه داد. ترین سکوت و ترین سرور.
ذهن اینجا هم رها نمیکند و حتی تجربه این لحظه را هم زیر سوال میبرد و برچسب رویا را به این تجربه میدهد. در حالیکه رویا به این وضوح و روشنی نیست. در رویا ذهن خلق میکند و همین خلق کردن کاری است که انجام میدهیم. درحالی که در این لحظات بودن بدون خلق و رویا بافی تمام چیزی است که وجود دارد. همین ترین بودن است که شادی واقعی را رقم میزند. سکوتی که ترسآور نیست و سرور را همراه دارد.
کمک گرفتن از طریق تجسم در مسیر میتواند یاریمان کند.
آیا تجسم کردن خوب است؟ به بسیاری از آدمها وقتی گفته میشود که تجسم کنید با تمسخر میگویند ما به دنبال تخیل و رویا پردازی نیستیم.
ولی تجسم خود نوعی واقعیت است. تجسم یک قابلیت است که در همه ما وجود دارد و ما آن را با خیال اشتباه میگیریم. با همین قابلیت چه بسیار کارهایی که میتوانیم انجام دهیم. چیزهایی را ویران و یا خلق کنیم. خوب است که بدانیم که تجسم بسیار قدرتمند است.
یک تعرف ساده ار تجسم: وارد شدن عمیق به موضوعی به شکلی که آن موضوع به واقعیت تبدیل شود. تجسم در واقع به معنی افکار نیرومند و متمرکزی به شکل تصاویر است که موجب ایجاد احساساتی میشود که به اندازه همان افکار نیرومند هستند.
دکتر دنیس ویتلی میگوید: وقتی چیزی را تجسم میکنیم آن را به واقعیت تبدیل میکنیم. او از آزمایشی در مورد تجسم حرف زده است که بر روی ورزشکاران المپیک انجام شده است. دستگاه بیوفیدبک را به چند نفر از ورزشکاران بازیهای المپیک وصل کردهاند.
کار این دستگاه کنترل فعالیتهای بدن است. از آنها خواسته شد که مجسم کنند در حال بازی کردن هستند. در کمال تعجب دیدند همان عضلات با همان توالی که موقع بازی در زمین تحریک میشدند عکس االعمل نشان دادند. چطور چنین چیزی ممکن است؟
دلیلش این است که ذهنمان تشخیص نمیدهد که آیا واقعاً در حال انجام کاری هستیم یا اینکه فقط داریم آن را تجسم میکنیم. اگر در ذهن خودمان را در مکان خاصی تصور کنیم و یا در حال درک احساساتی خاص بدنمان و احساساتمان هم آن را تجربه خواهند کرد. همه ما تجسم میکننم، چه آگاه باشیم و چه نباشیم.
تجسم کردن یک راز بزرگی در هستی است. همه ما بیشتر از آن که میدانیم صاحب قدرت و امکانات هستیم. قدرت تجسم یکی از بهترین این قدرتهاست.
تکنیکی در تبت استفاده میشود. در این تکنیک لاما ( کشیش ارشد) در یک شب بسیار سرد در هوای آزاد عریان میایستد. دما زیر صفر است. خون و اعضلاتش باید منجمد شود. اما لاما یک تکنیک خاص را بکار میبرد. او تجسم میکند که بدنش یک هیمه هیزم آتش گرفته و در حال سوختن است. با تجسم دمای بدنش را در آن شرایط تا جایی بالا میبرد که شروع به عرق کردن میکند. آتش تجسم بود و ولی عرق کردن در دنیای واقعی اتفاق افتاد. بدن گرم و در حال تعریق در دمای بسیار پایین. این واقعیتی است که از طریق تجسم و خیال خلق میشود.
بدن ما وقتی راه و روش هماهنگ شدن با قوه تجسم خود را فرا بگیرد با آن همراه خواهد شد. ما خیلی از کارهایمان را با این توانایی انجام میدهیم و خودمان از آن آگاهی نداریم. بسیاری از گرههای زندگی و بیماریها را خودمان تصور میکنیم و نادانسته آن راخلق میکنیم. اگر بدانیم اتفاق و یا فرایندی را با تصور کردن احتمال رخ دادنش را افزایش میدهیم آگاهانهتر تصور تصور خواهییم کرد.