از بچگی به ما گفتهاند ناراحت نباش، چرا عصبانی هستی؟ چرا الکی میخندی؟! چرا ناامیدی؟ اصلا چرا الان تو فلان چیز را میخواهی؟ این یعنی احساس نکن، یعنی نادیده بگیر. یعنی مهم نیست احساس تو و چیزی که میخواهی. اما آیا واقعا احساس ما مهم نیست؟ اگر مهم نیست چه چیزی در این دنیا مهم است؟ اگر مهم نبود پس چرا در خلقت ما وجود دارد؟ احساسات ما سنسورهای ما هستند. سنسورهایی حساس به ماجراها و اتفاقات. ما برای ادامه مسیر و زندگی و البته لذّت بردن از آن نیاز داریم که احساسات را ببینیم، درک کنیم و بپذیریم. وقتی پذیرفتیم و آنها را انکار نکردیم میتوانیم برای رفع مشکل اقدام کنیم. اما وقتی آنها را کتمان میکنیم و یا انکار میکنیم یعنی آنها را نمیپذیریم و این یعنی هیچ اقدامی برا آنها انجام نخواهیم کرد.
ما چند بدن داریم. این بدن فیزیکی کوچکترین بدن ما است. بعد از آن و بزرگتر از آن بدن اِتریک، بدن عاطفی، بدن ذهنی و بدن الهی هستند. ما با نادیده گرفتن احساساتمان اختلالاتی در بدن احساسیمان بوجود میآوریم. اولین آنها این است که اتصالمان با بدن الهی قطع میشود و این یعنی اتصالمان با منشا هستی قطع شده است. سایههایی روی بدن عاطفی ایجاد میکنیم که روی بدن اتریکمان و چاکراهایمان میافتد و آنها هم دچار انسداد میشوند. که انسداد آنها به بدن فیزیکی میرسد. عجیب نیست اینقدر بروز احساسات مهم ست؟
این یک مراقبه است که باگوان شری راجنیش(اشو) توصیه کرده است. این مراقبه به مرور و با تکرار میتواند به ما کمک کند که احساساتمان را بشناسیم و آنها را بپذیریم.
وقتی مشکلی در زندگیتان بوجود میآید مثلا یک میل جنسی در شما غلیان میکند یا نوعی طمع یا نوعی خشم در وجودتان شعلهور میشود. به این دستور توجه کنید.
فرض کنید مشکل خشم باشد در درون خود سه بار تکرارکنید: خشم، خشم،خشم
این کار را کاملا آگاهانه انجام بدهید. طوری که تکرار این عبارت روی آگاهی شما اثر کند. بعد به دنبال کار خود بروید. البته کار خود را با عصبانیت انجام ندهید بلکه فقط خشم خود را اقرار کنید.
این کار بسیار زیبا است. اگر آن را تکرار کنید از تاثیر عمیق آن اگاه میشوید. وقتی واقعا به احساس و مشکل خود توجه میکنید مشکل ناپدید میشود. مشکلات وقتی گریبان شما را میگیرندکه از وجودشان ناآگاه هستید. وقتی درون خود مشکل را اقرار کردید به خوبی از آن اگاه میشوید. بودا به تمام مریدان خود میگفت این دستور را برای هر مشکلی انجام بدهند.
تمام فرهنگها و قومیتها به مردم خود یاد میدهند که روی مشکل را بپوشانند و آن را انکار کنند. بنابراین شما مرتب نسبت به آن ناآگاه و غافل میشوید. طوری که بعد از مدتی تصور میکنید که این مشکلات دیگر وجود ندارند در حالی که باید درست برعکس رفتار کرد. باید با هوشیاری و توجه کامل به آنها را اقرار کرد، نتیجه این خواهد بود که نسبت به آنها آگاه میشوید.