آبان ۳, ۱۴۰۰
امروز را هم که اینجا دارم مینویسم از نظر انسانها و قوانین بعد سوم تلف کردم. آنطور که برنامهریزی کردم روز پیش نرفت؛ نشد که بشود. […]
مرداد ۲, ۱۴۰۰
صدای کسی از پشت در اتاقم شنیده میشود. گوش میشوم که ببینم چه چیزی میتوانم از حرفهایش پیدا کنم و سوژه نوشتن کنم. در هر جملهاش […]
تیر ۵, ۱۴۰۰
به وقت خواب و لالایی و قصه پدرانگیاش باران را با موهام گیس، خیس میبافد؛ زیتون را از نوک کبوتر مانده در درگاه خورشید میگیرد و […]
خرداد ۲۲, ۱۴۰۰
چه بازی ترسناکی.. نه؛ چه بازی عجیبی.. نه؛ چه بازی دوستداشتنی! آخرش کدام شد؟! به یک بازی دعوت شدهایم. اول کار وقتی بلدِ بازی نیستیم و […]
اردیبهشت ۹, ۱۴۰۰
ماشین تحلیلم همیشه روشن است؛ یعنی باید روشن باشد تا قبل از گیرکردن در منگنههای زندگی آلارم بدهد. درست عین ماشین تحریر پشت هم جمله تایپ […]
فروردین ۱۵, ۱۴۰۰
دیشب بخاطر قهوهای که خورده بودم تا ساعت سه صبح بیدار بودم. آدم که بیخواب میشود به همهچیز و همهکس فکر میکند. از اینکه چرا باید […]
اسفند ۱۶, ۱۳۹۹
_ به چه فکر میکنی؟ _ دارم به موسیقی متن فیلمها فکر میکنم. اول فیلمها ساخته میشوند و بعد موسیقی متن آنها؟ یا همزمان ساخته میشوند؟ […]
بهمن ۲۵, ۱۳۹۹
_ خستهام. + پرتقال یا خیار؟ کدوم رو دوست داری پوست بِکنی؟ _ پرتقال و عطر پوستش رو ترجیح میدم به خیار. هیچی سر جاش نیست. […]
دی ۳, ۱۳۹۹
_این روزها ذهنم درگیر پروژه جدیدی است که شروع کردهام. یک صفحهی جدید در اینستاگرام باز کردهام. میخواهم مراقبه و متعلقاتش را تخصصیتر بنویسم. شاید گاهی صدا […]