نوشتههای جدید

اسفند ۸, ۱۳۹۸
_روزهایی رو داریم میگذرونیم که احساسی متفاوت دارن. شاید به این دلیل نمیتونیم برای احساسش اسم بگذاریم که تا بحال همچین تجربهای نداشتیم. _شاید! _میترسم! _از […]
اسفند ۷, ۱۳۹۸
وقتی دستان من و تو پل میشوند طنین ما ناقوس کلیساها میشود اذانِ گلدستهها گوش آسمان را لبریز از ما میکند همصدایی ما به کاسههای تبتی […]
اسفند ۶, ۱۳۹۸
قاصدکها میآیند روزی شاید در گاریِ پاییز که لبو میفروشد شاید نشسته در سبد انار شب چله شاید با نسیم که دستهای بهارند و شاید دست […]
اسفند ۴, ۱۳۹۸
دفتر شعر نزار قبانی را آوردم. صفحه اول بالا گوشه سمت چپش نوشته بود: چرا مینویسم؟ مینویسم که گستره شادی در جهان بزرگتر و گستره اندوه […]
اسفند ۲, ۱۳۹۸
این مراقبه به ندای خداوندی هم معروف است. هنگام انجام این روش کافی است بپندارید که الوهیت در حال گذشتن از درون شماست و میخواهد از […]
بهمن ۳۰, ۱۳۹۸
امروز یه داستان نوشتم که از ماجرای پرواز اوکراین هم سردرآورد. نمیدونم چقدر خوب از کار دراومده. فقط وقتی تمومش کردم یاد حرف یکی از دوستانم […]
بهمن ۲۹, ۱۳۹۸
چند روزی هست که لحظهها بر وفق مرادم نمیگذرن. حوصله نشستن و مدیتیشن رو هم ندارم. با خودم فکر کردم نمیشه که. من خیلی ساله که […]
بهمن ۲۸, ۱۳۹۸
او معتقد است هر آدمی در عمرش چندین پاییز دارد. چندین فصل و چندین سال. شاید کمتر از تعداد سالهای سنش و یا شاید بیشتر حتی. […]
بهمن ۲۷, ۱۳۹۸
این روزها حال متفاوتی دارم. فکر میکنم در حال پوست اندازی هستم. کمتر مینویسم و کمتر حرف میزنم. خبری از شوق نوشتن نیست. شاید کلمهها هم […]