نوشتههای جدید

بهمن ۱۶, ۱۳۹۸
روزی که تو میخواستی به زمین بیایی به تو گفتند که زمین مدرسهای دشوار است. که قرار است با درس گرفتن در آن رشد کنی. به […]
بهمن ۱۵, ۱۳۹۸
گفتم وقتی میخندی خندیدنت را دوست دارم. صدای بلند خندهات. بیپروا و بیپرده. گفت من از موقعی که یاد دارم همیشه میخندیدم. بزرگترها،معلمها و کلا هر […]
بهمن ۱۴, ۱۳۹۸
دستور مراقبه: رقص ناتاراج یک مدیتیشن کامل است. سه مرحله دارد و مدت آن ۶۵ دقیقه است. مرحله نخست: چهل دقیقه با چشمان بسته طوری برقصید […]
بهمن ۱۳, ۱۳۹۸
تو که نباشی شهر تعطیل رسمی است تمام روزها در تقویم قرمز میشود راستی چرا قرمز؟ اصلا چرا بر تن روزهای غیرِتعطیل تقویمها لباس سیاه میپوشند؟ […]
بهمن ۱۲, ۱۳۹۸
_یکی از دوستام آدمی بود که ظرفیتش کم بود. میگم بود چون تغییر کرده است. البته خودش فکر میکنه تغییر کرده. خیلی زود ناراحت میشد. کم […]
بهمن ۱۱, ۱۳۹۸
_سفر از کجا شروع میشه؟ چرا بعضی سفرها اصلا شروع میشه؟ امروز از صبح داشتم به این سوالها فکر میکردم. چی میشه که آدمها متوجه میشن […]
بهمن ۱۰, ۱۳۹۸
یک فنجان چای بنوش و بنشین؛ آسوده و راحت. اگر میتوانی در وضعیت چهارزانو با ستون فقرات راست طوری که سر در راستای بدن باشد بنشینی […]
بهمن ۹, ۱۳۹۸
یک روز در هفته میری راه میری. با قدمهای تند. یک مسیر طولانی رو. یه بار که مثل همیشه تند کرده بودی پاهات رو. کسی وایساد […]
بهمن ۸, ۱۳۹۸
_چند روز پیش یکی از همکارام با زبانش منو آزار داد. اذیت شدم. اول هنگ بودم بعد که به خودم اومدم دیدم دستپاچهام. کلافگی هم بود. […]