نوشتههای جدید

دی ۲۸, ۱۳۹۸
شاهکلیدی یا کلیددار؟! حضورت که باشد در باغی به روی زندگیام گشوده است. به گمانم تو کلید تمام باغهای جادویی جهان هستی. خودت میدانستی؟ باغهایی که […]
دی ۲۷, ۱۳۹۸
میخندد وقت سرور و شادی وقتی نگرانیهایش در لرزش چانهاش نمود دارند. خنده کلمهها را برای حرف زدن او صف میکند خنده آذین سکوتش هم هست […]
دی ۲۶, ۱۳۹۸
ما از عدم نیامدهایم. ما از ابتدای جهان بودهایم. و تا ابدیت خواهیم بود. ذات ما بودن است. راه گریزی نیست. منتها قرار بود در این […]
دی ۲۵, ۱۳۹۸
یک متن از عرفان نظراهاری که خیلی نوشتههایش را دوست دارم خواندم. از جنگ گفته بود. از اینکه چقدر از جنگ میترسد. از بیسوادی جنگ گفته […]
دی ۲۴, ۱۳۹۸
نشسته بود روبهرویم و در فکر فرو رفته بود. پرسیدم: به چه چیزی فکر میکنی؟ گفت: مدتی هست که میخواهم مدیتیشن کنم ولی نمیشود که نمیشود. […]
دی ۲۳, ۱۳۹۸
وقتی از من عبور میکنی _میدانی که شیشهای بیرنگ هستم برای عبورت. حضورت باران میشود و بر لحظاتم میبارد لبخند میشود و صورتم را آذین میبندد […]
دی ۲۲, ۱۳۹۸
جلوی آینه میایستد. یک گوشواره آویزدار و یک گوشواره نگیندار گوش میکند. لنگهبهلنگه.تابهتا. شبیه چشمهایش. حواسش میرود سمت تمام تابهتایی که در طول روز میبیند و […]
دی ۲۱, ۱۳۹۸
چشمهایت صحرایی است تا بیکرانگی و سکوتت که کفشهایم میشود برای گذار از آن ای کاش پایانی بر این صحرا نباشد و پاره نشود این کفشهایم […]
دی ۲۰, ۱۳۹۸
در شعرهایم تصاویری میکشم رازقی قناری سرو لباس چینچین انار دانهدانه باده و صلح را.. تو آمدهای تا عطر رازقی شوی صدای قناریام قامت سروی که […]