نوشتههای جدید

فروردین ۱۰, ۱۳۹۹
کاسه خون شده بودند. چشمهایش را میگویم. خشم از نافش بالا آمده بود و رسیده بود به چشمهایش. بین مسیر بغض را هم به گلویش گره […]
فروردین ۸, ۱۳۹۹
گفتند از شاعر بپرسیم چرا و چگونه؟ که چگونه با قلمش در زندان جهان و دیوارهای زمخت و بلندش پنجره میسازد؟ گفت چون او به یاد […]
اسفند ۲۸, ۱۳۹۸
دیروز یه متن خوندم که تووی اون کلمههای حقیقت و واقعیت با هم مقایسه شده بودن. نشستم تووی درگیری با سردرد به فکر کردن و تحلیل. […]
اسفند ۲۶, ۱۳۹۸
چند روزی میشود که دل سیر “ننوشتهام”. وقتی میخواستم این جمله را تمام کنم و به کلمه ننوشتهام رسیدم ناخودآگاه گفتم “نرقصیدهام”. چند وقتی هست که […]
اسفند ۲۴, ۱۳۹۸
سکوت کن میشنوی؟ او ملودی شده و با آهنگ قلبت همنوا، به سینهات میزند که ببینیاش، خانه دلت را پر از عطر نسترن کرده که بخوانیاش، […]
اسفند ۲۲, ۱۳۹۸
اتفاقات اخیر باعث شده که سبک زندگیام کمی متفاوت از قبل بشه. بیشتر از اینکه در دنیای بیرون و کانالهای خبری پرسه بزنم توی اتاقم و […]
اسفند ۲۰, ۱۳۹۸
_ چه کسی به تو گفته است که مقصدی هست؟! چه کسی گفته که در رسیدن به مقصد لذتی عمیق و ماندگار وجود دارد؟! همانهایی که […]
اسفند ۱۹, ۱۳۹۸
رویای عزیزم ما را در آستانه فرارسیدن سال نوی شمسی به یک چالش دعوت کرد. چالش شکرگزاری. او معتقد است با این کار انرژی ما صرف […]
اسفند ۱۸, ۱۳۹۸
زندگی چیزی شبیه بوم تهی از رنگ و نقش است. یا کاغذی بدون هیچ سخنی. و یا حتی مشتی گِل که به هیچ شباهت ندارد. نتهایی […]